هوالشهید
نشسته ام گوشه ای و از پشت پرده اشک نگاه می کنم، به ظاهر در چشم های مردم شهر دیده می شود، دارند سیاهی عزایت راجمع می کنند، مگر می شود اشک های غریبی تو را جمع کنند، مگر می شوند صدای های سینه زنی غمت را که در گوش روزگار ماندگار شده است جمع کنند، مگر می شود پاره های سوخته دل ما را جمع کنند،
مگر صدای غریبانه تو در گودی قتلگاه جمع می شود؟ مگر فشار غم یار از روی دل زینب کم می شود...
باید عالم همه ماتمکده شود، شاید شاید، که نه، یک لحظه از غربت عاشورا کم نمی شود
آقا، قبول! خون گریه های شما
آقا، قبول! دعاهای شبانه ی شما
آقا، قبول! اربعین پای پیاده کربلا
می دانم! فقط رنگ سیاه گناهان ما مولا!
چشم های خسته از اشک شما را خسته تر می کنند
پ.ن: خوشا آنان که دو ماه نیرو گرفتند تا زنده بمانند بی(کم) گناه!!!
پ.ن: الو الو کربلا، یا حجت الله، جواب بدین به گوشم، شما گفتی صدا مو داری، اما گوش من است که پرده دارش، شیطان شده است...
پ.ن: راه نفسم گرفته با بغض هایی از عزای تو یا حسین، کاش گریه می کردم