به نام خدای همه
در هفته ی منتهی به آغاز فصل سرد، مایع گرمی روی زمین
میریزد. یک فنجان قهوه ی اصل داغ از روی میز سرهنگ، روی زمین سیاه پادگان زاریا
می افتد.
- بیشتر
پول بدهید!
همین
هم زیاد است. اگر میخای سربازان ت کشته نشوند، دهانت را ببند.
- اما!...
معامله
ای برد-برد است. تو رافضی ها رو میکشی و ما سربازان ت را نمیکشیم. البته برای مدت
محدود!! یادت باشد!
- قبول
حاج
ابراهیم! حاج ابراهیم!
تیراندازی
میکنند. باز این وهابی های بوکوحرام آماده اند.
اما
نه!!! لباس ارتش دارند... ارتش حمله کرده است. یا صاحب الزمان یا فاطمه ی زهرا
!!!
حاج
ابراهیم تیر خورده... حاج ابراهیم!! حاج ابراهیم!!!
یا
حسین...
هنوز
دارد میکشد، انگار سیری ندارد این خون آشام جهانی. سوگواران صلحخواه نمای
حادثه پاریس، گلوی شان بسته شده خفه شده اند از بس گریه کرده اند و افسوس خورده
اند برای چشم رنگی های سفید برفی. بی بی سی کاملا بی طرفانه اعلام سکوت می کند درباره قتل عام نیجریه. شاید
سرهنگ پادگان زاریا از پولهای بوکوحرام، به حسابش ریخته که خفه خون گرفته
است.
----- **** ----
حضرت خورشید(ره):
از شهادت نمیترسیم و بحمدالله امروز قدرت ایرانی و قدرت اسلام در
ایران به طوری است که توجه همه ملتهای ضعیف را به خودش معطوف کرده است، و اسلام
صادر شد در سرتاسر دنیا. از این سیاههای عزیزی که در امریکا هستند، و تا آفریقا و
تا شوروی و همه جا، نور اسلام تابیده است و توجه مردم به اسلام شده است. و منظور
ما از صدور انقلاب همین بود و تحقق پیدا کرد، و ان شاء الله اسلام در همه جا غلبه
بر کفر خواهد پیدا کرد.
صحیفه نور جلد هفده، صفحه چهارصدوپانزده
۴ اردیبهشت ۱۳۶۲ / ۱۰ رجب ۱۴۰۳
----- **** ----
حسب الامر فرمانده: (پیوند میدهیم)
+ سفیر
+ کوه های طلا را همچون سنگ دید(3)