شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۴ ب.ظ
هوالحق
به هر صورت، میخواهم بگویم اگر ما هوای نفس را کنار نگذاریم، کارهایی که انجام میدهیم هیچ فایدهای نخواهند داشت. چرا؟ چون کارمان در جهت رضای خدا نیست و ما خودمان را گم میکنیم.
الان بحث بر سر این است که من، در برابر خون شهدا احساس شرمساری میکنم، وقتی میبینم یک بچه بسیجی لاغر و معصوم، که هنوز حتی مویی پشت لب او سبز نشده، از محرومترین دهات فقیر به جبهه آمده و رفته عملیات، بعد رگبار تیربار دشمن زده و شکم او را دریده و شهیدش کرده، من در برابر جسد این بسیجی پانزده ساله، حتی از این که زنده ماندهام، این را یک ننگ میدانم. از این طرف هم خب، راز شهادت قسمت ما نمیشود هر چقدر گناهان آدم بیشتر باشد، خدا او را بیشتر در این جا نگه میدارد.
لذا؛ با توجه به تمام این مسائل خواهشی که از شما دارم، این است که از چیزهایی که برآمده از هوای نفس است، بگذریم و «محیط تهران» و مناسبات برآمده از آن محیط را، در میدان جنگ فراموش کنیم...
۰
۰
۹۴/۰۴/۰۶